جامعه توسعه نیافته یا در راه توسعه به واسطه بسط تکنولوژی دچار نوعی بی هویتی شده است. یعنی این جامعه نمی تواند همزمان در عالم متجدد زندگی کند و در عین حال هویت سنتی خود را حفظ کند. اگر تلاش برای حفظ سنت کند، ناگزیر باید در مواجهه با تجدد بنیان کن، رویکرد خصمانه برگزیند اما اگر بخواهد تجدد را از میان این دو برگزیند، ناچار باید فرهنگ تجدد را هم بپذیرد؛ فرهنگی که از عالمی دیگر آمده است و با او نسبتی ندارد. لذا انسان جامعه توسعه نیافته یا در راه توسعه، دچار نوعی از بی هویتی می شود.
بسط عقل تکنیکی به واسطه تغییرات مداوم و سریع که شاید بتوان نام التهاب را به آن داد، عالم تمدن جدید را متاثر می کند. جامعه توسعه یافته نیز با ثبات نیست و حتی انسان غربی نیز در این عالم احساس سر در گمی می کند. اما این سردرگمی و بی هویتی برای جامعه توسعه نیافته مضاعف است. چراکه جامعه در راه توسعه هیچ تصویر و تصوری از آینده ندارد و در این بی هویتی نمی داند به کجا خواهد رسید. جامعه در راه توسعه غایت القصوایی جز جامعه توسعه یافته ندارد. به بیان دیگر آینده جامعه توسعه نیافته، اکنون جامعه توسعه یافته است. سوگمندانه باید گفت که جامعه در راه توسعه نمی تواند جز این بیندیشد زیرا از گذشته خود بریده است و دچار بی هویتی شده است.
آنچه که از آینده در جامعه تصویر می شود، آموخته های تلخ و شیرین گذشته است. آینده زمانی شکل می گیرد که یک جامعه بخواهد از گذشته عبور کند. آینده تابعی از گذشته است.
چگونه ممکن است کسی که از گذشته اش بریده، به آینده امیدوار باشد؟ آیا می توان اکنون جامعه ای با مختصات متفاوت را آینده جامعه خود تلقی کرد؟