بینش مند

بینش مندی مرتبه متعالی اندیشمندی است

بینش مند

بینش مندی مرتبه متعالی اندیشمندی است

جایی که تفکر نباشد، آدمی به راحتی نمی تواند نفس بکشد...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غرب» ثبت شده است

شاید در هیچ جای دنیا نتوان تا این اندازه مردمی را پیدا کرد که دلشان برای دیگران از خودی ها بیشتر بسوزد. اینکه عده ای راه می افتند و در محکومیت حوادث پاریس و برای ابراز همدردی با بازماندگان قربانیان حادثه در کنار سفارت فرانسه شمع روشن می کنند، پیش از آنکه نماد نوعدوستی مردم ما باشد و یا از آن سو بخواهیم این عده را بخاطر نگاه تبعیض آمیزشان به حوادث تروریستی سرزنش و تقبیح کنیم، حرکتی تامل برانگیز است.

ما نمیدانیم آیا این عده دو ماه پیش جزو کسانی بودند که کشته شدن هموطنان مان را به سخره گرفته بودند یا نه. اما می دانیم تقریباهیچکس با بازماندگان حادثه تروریستی لبنان اینگونه ابراز همدردی نکرده بود.

شاید انگیزه های سیاسی در میان باشد اما اکنون نمی خواهم از این منظر نگاه کنم. در اینکه ما نوعدوستی و مخالفتمان را با سلفی گری می توانیم از این طریق به جهان غیر اسلامی نشان دهیم تردیدی نیست. همانگونه که می توانیم این مخالفت را از طریق مبارزه جدی با تروریسم در منطقه نشان دهیم. اما سوال اینجاست که چرا نوع واکنش به دو حادثه تا این اندازه متفاوت است؟

انسان بینش مند می داند این حادثه پیش از آنکه در نفی و اثبات گروه یا حکومت یا اندیشه ای باشد، به انگیزه های این عده باز می گردد. چه چیزی انسان ها را بر می انگیزاند که درباره یک حادثه واکنشی از خود بروز دهند که در خصوص حادثه مشابه دیگر مثلا حادثه منا یا بیروت واکنشی نشان ندهند یا حتی قضاوت های معکوس بکنند؟

چه نسبتی میان سوگواران ایرانی جمعه سیاه پاریس و مردم فرانسه وجود دارد؟ اگر کسی مدعی شود که این امر نوعی از خود بیگانگی است، شاید نتوان سخن او را انکار کرد. اما آیا این از خود بیگانگی امری کاملا ارادی و از روی غرض است؟

پیش و بیش از اینکه این از خود بیگانگی مایه ارادی داشته باشد به نظر می رسد متاثر از عالمی است که ما در آن زیست می کنیم. در عصر بی تاریخی امروز ما که ما از زمان گسسته و معلّقیم، هیچ بعید نیست که ریشه های وجود ما به هر مستمسکی گیر کند. انسانی که از همه تعلقات عالم سنتی و تاریخی خود بریده است و کمال مطلوب خود را جهان دیگری می بیند، آیا بیش از هم خانه های سنتی اش نباید با دیگران مدرن قرابت داشته باشد؟ و مگر غیر از این است که انسان تعلق به عالمی دارد که می طلبد؟ حرف در این نیست که چه می طلبیم و چرا! حرف این است که وجود ما جز طلب نیست و ما آن چیزی هستیم که در پی آنیم.«هر چیز که تو در پی آنی آنی»

انسان گسسته از عالم سنتی که غایتی جز اکنون غرب ندارد، آیا با بیگانگان عالم غرب نباید بیش از خویشاوندان سنتی خویش احساس قرابت داشته باشد؟ در این هم عالم شدن و هم زبانی (هرچند همزبانی به کمال نباشد) درد من زمانی می جنبد که احساس کنم در نزدیکی عالم وجود من خطری است. عالمی که دیگر از من بیگانه نیست. 

شاید مساله دیگر این باشد که آیا مطلوب حقیقی این انسان ها همانی است که می پندارند،یا آنکه آنها صورتی از آنچه که در عالم مدرن غربی می بینند را طلب می کنند. اما اکنون نمی خواهم درباره آن چیزی بگویم. مساله این است که در جامعه ی دچار گسستگی ما، عده ای عالمی متفاوت پیدا کرده اند. عالمی که متعلق به خودشان نیست ولی در طول شکل گیری تفکرشان این عالم را دریافته اند. اگر قدری تامل کنیم این مطلوبیت غرب بسیار بیش از آنچه امروز شاهدیم همه گیر است.حتی در میان کسانی که به سنت های تاریخی خود هم تعلقی دارند. شاید وقت آن باشد که در آنچه که به عنوان خوراک فکری می گیریم یا در جایگاه مسئولیت به مردم می دهیم بیشتر تامل کنیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۳
احمد سیفی (هدهد)

گفته اند که تجدد سرآغاز عصر آزادی است. گذشتگان یا نمی توانستند و یا نمی خواستند آزادی را. یعنی حتی به آن فکر هم نمی کردند و با آن زیست خو گرفته بودند. البته نباید آنها را با عقل امروزی تحلیل و احیانا سرزنش کنیم. چراکه ممکن است ضرورت آزادی هایی که امروز از آن دم می زنیم، در آن روزگاران وجود نداشت.

اما امروز چه؟ امروز که همه دم از آزادی های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و چه و چه می زنند! من گمان می کنم امروز هم دیگر آن آزادی که چند قرن پیش غایت القصوای انسان متجدد بود، دست نیافتنی است. بدتر از آن، این فردیت افسار گسیخته، جامعه را مجموعه ای از افراد متشابه کرده است و از جامعه انسانی مجموعه ای از فرد منتشر ساخته است. همه می خواهند زندگی خود را داشته باشند اما زندگی مطلوبشان همان چند مدلی است که عقل تکنیک برای آنها ترسیم کرده. فلان سیاستمدار، قلان هنرپیشه، فلان ورزشکار و...

آن آزادی وعده داده شده کجاست؟ امروز در جامعه توسعه نیافته اوضاع بسی وخیم تر است. رسانه بر فکر جامعه نیز اثر می گذارد. جامعه می پندارد آنچه از تکنیک به او رسیده تمامی مطلوب اوست. به وجه بی قاعده ای آن را طلب می کند اما به آن نمی رسد.

عمق این تکنیک زدگی و مستغرق شدن در رسانه را در این شبکه های اجتماعی می توان به وضوح دید. من آنجا به خود لرزیدم که عکس ورزشکاری را با کودک پناهجوی جنگ زده قرار داده بودند و گفتند "ببینید که این ورزشکار مشهور، چگونه انسانیت به خرج داده و این پناهجو را شاد کرده و به زمین بازی برده است". من آنجا تاسف خوردم که چند صد نظر و پسند (لایک) در حمایت از این واقعه داده شد و کسی از خود نپرسید که چرا این حرکت این اندازه برجسته شده است؟ چرا رسانه های غربی این اندازه به این موضوع پرداختند در حالی که سران آن کشورها از پذیرش این کودک و خانواده اش سر باز می زنند؟ چرا این کشورها از گروه های تکفیری که این کودک و خانواده اش از بیم آن گریخته و به آنان پناه جسته اند، حمایت می کنند؟ یا نه؛ چرا مانع از نیرو گرفتن آنها نمی شوند؟ و مگر نه این است که همین کشورها برای تحریم فلج کننده علیه کشور دیگری تلاش کردند و مدعی اند با وجود پیچیدگی های زیاد موفق شدند؟ آیا نمی شود آن گروه های تکفیری را که آسان در دنیا تجارت می کنند تحریم کرد؟

من آنجا تاسف خوردم که هیچ کس این سوالات را در مواجهه با رسانه از خود نپرسید.این تنها یک نمونه است. آنگاه انسان امروز می پندارد آزاد می اندیشد!

جبر مدرنیته

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۰۹
احمد سیفی (هدهد)

جامعه توسعه نیافته یا در راه توسعه به واسطه بسط تکنولوژی دچار نوعی بی هویتی شده است. یعنی این جامعه نمی تواند همزمان در عالم متجدد زندگی کند و در عین حال هویت سنتی خود را حفظ کند. اگر تلاش برای حفظ سنت کند، ناگزیر باید در مواجهه با تجدد بنیان کن، رویکرد خصمانه برگزیند اما اگر بخواهد تجدد را از میان این دو برگزیند، ناچار باید فرهنگ تجدد را هم بپذیرد؛ فرهنگی که از عالمی دیگر آمده است و با او نسبتی ندارد. لذا انسان جامعه توسعه نیافته یا در راه توسعه، دچار نوعی از بی هویتی می شود.

بسط عقل تکنیکی به واسطه تغییرات مداوم و سریع که شاید بتوان نام التهاب را به آن داد، عالم تمدن جدید را متاثر می کند. جامعه توسعه یافته نیز با ثبات نیست و حتی انسان غربی نیز در این عالم احساس سر در گمی می کند. اما این سردرگمی و بی هویتی برای جامعه توسعه نیافته مضاعف است. چراکه جامعه در راه توسعه هیچ تصویر و تصوری از آینده ندارد و در این بی هویتی نمی داند به کجا خواهد رسید. جامعه در راه توسعه غایت القصوایی جز جامعه توسعه یافته ندارد. به بیان دیگر آینده جامعه توسعه نیافته، اکنون جامعه توسعه یافته است. سوگمندانه باید گفت که جامعه در راه توسعه نمی تواند جز این بیندیشد زیرا از گذشته خود بریده است و دچار بی هویتی شده است.

آنچه که از آینده در جامعه تصویر می شود، آموخته های تلخ و شیرین گذشته است. آینده زمانی شکل می گیرد که یک جامعه بخواهد از گذشته عبور کند. آینده تابعی از گذشته است.

چگونه ممکن است کسی که از گذشته اش بریده، به آینده امیدوار باشد؟ آیا می توان اکنون جامعه ای با مختصات متفاوت را آینده جامعه خود تلقی کرد؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۲
احمد سیفی (هدهد)