بینش مند

بینش مندی مرتبه متعالی اندیشمندی است

بینش مند

بینش مندی مرتبه متعالی اندیشمندی است

جایی که تفکر نباشد، آدمی به راحتی نمی تواند نفس بکشد...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

یکی از مسایلی که این روزها بسیار زیاد در فضای سیاسی به خصوص رسانه ها می شنویم مساله مشارکت زنان در امور اجتماعی و سیاسی است. اگرچه این مساله که متعلق به عصر جدید است همیشه یکی از دغدغه های بشر امروز بوده است اما اکنون و با حرکت گسسته و بطئی ما به سمت و سوی تمدن جدید، اهمیت بیشتری یافته است. اگر کمی از فضای سیاسی دور شویم و با معیار و ملاک سیاسی به این موضوع نگاه نکنیم، طرح این مساله هم درست و لازم است و هم از زاویه ای دیگر ممکن است بی مورد و نادرست باشد. خصوصا وقتی از مرحله طرح وضعیت موجود، به مرحله ارائه نسخه می رسیم.

گاهی گمان می رود که پیش از آنکه پاسخ ها را ارزیابی کنیم نیازمند تدقیق در صورت سوال هستیم. به عنوان مثال این روزها سخن از این است که برای افزایش مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان چه باید کرد؟ و در پاسخ نیز نسخه هایی برای این صورت مساله داده می شود. به سنت بینش مندانه ابتدا باید پرسید منظور از مشارکت زنان در امور سیاسی و اجتماعی چیست؟ و اصلا چه نیازی به مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان وجود دارد و هدف از رسیدن به این سطح از مشارکت چیست و چرا؟ آیا امکان و اقتضائات وضع موجود جامعه ما امکان مشارکت بالاتر از حد موجود زنان را دارد؟ چه اثرات اجتماعی بر این مشارکت وجود دارد و چه باید کرد؟

نخستین سخنانی که پیرامون این مسایل مطرح می شود این است که زنان به عنوان بخشی از جامعه که بر اساس آمار بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند چرا نباید نیمی از فعالیت ها را در نهاد ها و مراکز فعالیت های سیاسی و اجتماعی برعهده داشته باشند؟ حرف به ظاهر منطقی است و کسی منکر مشارکت زنان نمی شود. اما چند نکته مهم در این موضوع مغفول مانده که نیازمند پاسخ است.

نخست اینکه جامعه ما در مشارکت دادن زنان در مسایل مختلف چه جایگاهی داشته است؟ آیا حکومت و دولت ها مانع مشارکت زنان شده اند یا به طور طبیعی تمایل زنان به فعالیت های سیاسی و اجتماعی خارج از خانواده کمتر از مردان است؟ آمارهای جهانی نشان می دهد زنان از نظر روانشناختی تمایل کمتری به ورود به عرصه سیاسی و اجتماعی دارند. اگر چنین باشد آیا این نشان ضعف جوامع است یا یک امر طبیعی تلقی می شود؟ به نظر نمی رسد عدم تمایل زنان به فعالیت های سیاسی و اجتماعی ناشی از عدم آزادی یا نبود شرایط ظهور و بروز اجتماعی زنان باشد. در مرکز عالم جدید که محدودیت های امور قدسی زایل شده است و حتی اخلاق نمی تواند بر خواست انسان فایق آید، نیز شاهد مشارکت پایین زنان نسبت به مردان هستیم. این در حالی است که به عنوان مثال در غرب زنان هیچ محدودیتی برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی ندارند. از این رو به نظر می رسد امر دیگری این سطح از مشارکت را تعیین می کند. آیا در جامعه توسعه نیافته ما نیز مساله به همین صورت است؟ گاهی گفته می شود محدودیت های سنتی جامعه ما مانع از ورود زنان به عرصه های اجتماعی و سیاسی است. اما آیا در جامعه ما منعی برای مشارکت زنان وجود دارد؟ با نگاهی به تاریخ در می یابیم که خصوصا در دوران پس از انقلاب و حتی پیش از آن، زنان در سطوح مختلف در عرصه سیاسی و حتی در قدرت اثر گذار بوده و مسئولیت هایی را احراز کرده اند. شاید کسی بگوید نگاه جامعه ما به ورود زنان به عرصه های اجتماعی و سیاسی عموما نگاه خوبی نیست و حتی از سوی بخش عمده ای از زنان هم مشارکت زنان امری استثناء و غیرعادی تلقی می شود. مثلا در جامعه ما اولویت زنان در خانه داری خلاصه می شود و در اقشار مذهبی ممکن است فعالیت اجتماعی منافی عفت هم تلقی شود. سوال اینجاست که بر فرض وجود چنین فضایی اولا آیا این نگاه نگاه نادرستی است؟ شاید برای زنان با توجه به ویژگی های روحی شان تمرکز بر مسایل تربیتی درون خانواده مناسب تر باشد. به بیان دیگر باید نشست و فکر کرد که چه کسی گفته است جامعه از اینکه فعالیت اجتماعی زن را مصلحت او نمی داند، در اشتباه است؟ معیار این ارزیابی چیست؟ و مگر آنچه در مرکز عالم متجدد آمده است بی چون و چرا می توان پذیرفت؟ نا گفته پیداست که هر جامعه ای اقتضا و امکان خود را دارد. ثانیا مگر می شود اموری را که مستقیما به فرهنگ یک جامعه مربوط می شود را با نسخه پیچی تغییر داد. منکر آن نیستم که مثلا قدرت می تواند زمینه را برای تغییرات فرهنگی فراهم کند اما تغییرات فرهنگی مستلزم تغییر دیدگاه و تفکر عموم جامعه است. مگر می شود با چند بخشنامه و ماده و تبصره تفکر و تلقی اجتماعی را تغییر داد؟

دیگر اینکه آیا مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان کمکی به بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه ما خواهد کرد؟ درست است که هیچگاه نباید نظر بخشی از جامعه را در امور مختلف نادیده انگاشت اما آیا این به معنی ورود مستقیم این گروه در عرصه های مختلف اجتماع است. به عنوان مثال آیا اعمال نظر زنان در امور سیاسی مثل انتخابات مجلس یا قانون گذاری، الزاما با ورود تعداد بیشتری از زنان به مجلس صورت می پذیرد؟ اگر بپنداریم مشکلات اجتماعی و سیاسی ما در گرو ورود تعداد بیشتری از زنان در عرصه سیاست و جامعه است، به نظر نمی رسد سخنی سنجیده باشد. به صرف اینکه مثلا 30 درصد از مجلس را زنان تشکیل دهند به نظر نمی رسد دردی دوا شود. در حالی که نظام حاکم بر امور اجتماعی و سیاسی ما از گسستگی و بی نظمی رنج می برد، تغییر جنسیت افراد چه کمکی می تواند بکند؟ شاید عده ای بگویند غرض از ورود زنان بهبود وضعیت اجتماعی در کل جامعه نیست بلکه هدف بهبود جایگاه زنان است. اگر این رویکرد هم مدنظر باشد سوال دیگری مطرح می شود که مگر جایگاه زنان اکنون در کجاست که اگر مشارکت اجتماعی کنند بهتر می شود؟ یعنی با افزایش تعداد زنان، جایگاه آنها چه تفاوتی خواهد کرد؟ از ابتدای انقلاب که به مرور نقش زنان در مجلس ،دولت و سایر نهادهای حکومتی و مصادر قدرت سیاسی بیشتر شد، آیا به همان نسبت مشکلات زنان کمتر شد؟

مهمترین نکته ای که شاید بتوان آن را مساله اساسی شیوع تب مشارکت زنان دانست، این است که آیا جدا کردن مساله زنان در مسایل اجتماعی و تخصیص زنان به عنوان یک موضوع، فی نفسه نگاهی تبعیض آمیز نیست؟ نگاه به جامعه زنان به عنوان یک امر آبژکتیو به نظر می رسد خود مهمترین درد باشد. در حالی که جامعه شرایط عادی خود را دارد و زنان و مردان تعاملات و فعالیت های اجتماعی خود را به صورت عادی انجام می دهند چرا باید دم از افزایش مشارکت زنان زد؟ و مگر می شود با برنامه و جبر زنان را به مشارکت اجتماعی واداشت؟ آیا طرح این مساله خود به ایجاد ذهنیت درخصوص ناعادلانه بودن حقوق جنسیتی دامن نمی زند؟ در یک جامعه که تعاملات صورت عادی دارد حرفی از مشارکت فلان گروه نیست چه اگر بگوییم به فلان گروه کم توجه شده اولا این گروه را ویژه کرده و خود سبب غیرعادی شدن وضع هستیم. ثانیا با این نگاه تبعیضی ممکن است مانع از به حالت عادی برگشتن آن شویم. به نظر می رسد مساله زنان از این دست باشد. یعنی همین که ما تخصیصی قایل شدیم و مساله زنان را از امور جاری جدا کردیم یعنی معتقدیم جامعه زنان جامعه ای جدا از کل است. از این رو تمام تصمیمات ما از دایره کل خارج می شود و تخصیص می یابد. بنابراین ما به این تقسیم جامعه دامن زده ایم. ممکن است بگویند اگر واقعا تبعیضی بود چه باید کرد؟ آنگاه باید بازگردیم به سوالات ابتدایی تا دریابیم آیا واقعا تبعیض بوده یا تقلید از مرکز عالم تجدد ما را برآن داشته تا به طرح مساله زنان بپردازیم. نباید فراموش کرد که طرح مساله ای که مساله جامعه ما نیست، نه تنها کمکی به بهتر شدن شرایط جامعه نمی کند، بلکه نظم سنتی موجود را بهم می ریزد و جامعه را دچار سردرگمی می کند. گویی به طور مثال در مساله زنان تا ابد ما مسایلی داریم که باید برای زنان و خواسته های آنان برنامه مجزا داشته باشیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۸
احمد سیفی (هدهد)

گفته اند که تجدد سرآغاز عصر آزادی است. گذشتگان یا نمی توانستند و یا نمی خواستند آزادی را. یعنی حتی به آن فکر هم نمی کردند و با آن زیست خو گرفته بودند. البته نباید آنها را با عقل امروزی تحلیل و احیانا سرزنش کنیم. چراکه ممکن است ضرورت آزادی هایی که امروز از آن دم می زنیم، در آن روزگاران وجود نداشت.

اما امروز چه؟ امروز که همه دم از آزادی های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و چه و چه می زنند! من گمان می کنم امروز هم دیگر آن آزادی که چند قرن پیش غایت القصوای انسان متجدد بود، دست نیافتنی است. بدتر از آن، این فردیت افسار گسیخته، جامعه را مجموعه ای از افراد متشابه کرده است و از جامعه انسانی مجموعه ای از فرد منتشر ساخته است. همه می خواهند زندگی خود را داشته باشند اما زندگی مطلوبشان همان چند مدلی است که عقل تکنیک برای آنها ترسیم کرده. فلان سیاستمدار، قلان هنرپیشه، فلان ورزشکار و...

آن آزادی وعده داده شده کجاست؟ امروز در جامعه توسعه نیافته اوضاع بسی وخیم تر است. رسانه بر فکر جامعه نیز اثر می گذارد. جامعه می پندارد آنچه از تکنیک به او رسیده تمامی مطلوب اوست. به وجه بی قاعده ای آن را طلب می کند اما به آن نمی رسد.

عمق این تکنیک زدگی و مستغرق شدن در رسانه را در این شبکه های اجتماعی می توان به وضوح دید. من آنجا به خود لرزیدم که عکس ورزشکاری را با کودک پناهجوی جنگ زده قرار داده بودند و گفتند "ببینید که این ورزشکار مشهور، چگونه انسانیت به خرج داده و این پناهجو را شاد کرده و به زمین بازی برده است". من آنجا تاسف خوردم که چند صد نظر و پسند (لایک) در حمایت از این واقعه داده شد و کسی از خود نپرسید که چرا این حرکت این اندازه برجسته شده است؟ چرا رسانه های غربی این اندازه به این موضوع پرداختند در حالی که سران آن کشورها از پذیرش این کودک و خانواده اش سر باز می زنند؟ چرا این کشورها از گروه های تکفیری که این کودک و خانواده اش از بیم آن گریخته و به آنان پناه جسته اند، حمایت می کنند؟ یا نه؛ چرا مانع از نیرو گرفتن آنها نمی شوند؟ و مگر نه این است که همین کشورها برای تحریم فلج کننده علیه کشور دیگری تلاش کردند و مدعی اند با وجود پیچیدگی های زیاد موفق شدند؟ آیا نمی شود آن گروه های تکفیری را که آسان در دنیا تجارت می کنند تحریم کرد؟

من آنجا تاسف خوردم که هیچ کس این سوالات را در مواجهه با رسانه از خود نپرسید.این تنها یک نمونه است. آنگاه انسان امروز می پندارد آزاد می اندیشد!

جبر مدرنیته

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۰۹
احمد سیفی (هدهد)

جامعه توسعه نیافته یا در راه توسعه به واسطه بسط تکنولوژی دچار نوعی بی هویتی شده است. یعنی این جامعه نمی تواند همزمان در عالم متجدد زندگی کند و در عین حال هویت سنتی خود را حفظ کند. اگر تلاش برای حفظ سنت کند، ناگزیر باید در مواجهه با تجدد بنیان کن، رویکرد خصمانه برگزیند اما اگر بخواهد تجدد را از میان این دو برگزیند، ناچار باید فرهنگ تجدد را هم بپذیرد؛ فرهنگی که از عالمی دیگر آمده است و با او نسبتی ندارد. لذا انسان جامعه توسعه نیافته یا در راه توسعه، دچار نوعی از بی هویتی می شود.

بسط عقل تکنیکی به واسطه تغییرات مداوم و سریع که شاید بتوان نام التهاب را به آن داد، عالم تمدن جدید را متاثر می کند. جامعه توسعه یافته نیز با ثبات نیست و حتی انسان غربی نیز در این عالم احساس سر در گمی می کند. اما این سردرگمی و بی هویتی برای جامعه توسعه نیافته مضاعف است. چراکه جامعه در راه توسعه هیچ تصویر و تصوری از آینده ندارد و در این بی هویتی نمی داند به کجا خواهد رسید. جامعه در راه توسعه غایت القصوایی جز جامعه توسعه یافته ندارد. به بیان دیگر آینده جامعه توسعه نیافته، اکنون جامعه توسعه یافته است. سوگمندانه باید گفت که جامعه در راه توسعه نمی تواند جز این بیندیشد زیرا از گذشته خود بریده است و دچار بی هویتی شده است.

آنچه که از آینده در جامعه تصویر می شود، آموخته های تلخ و شیرین گذشته است. آینده زمانی شکل می گیرد که یک جامعه بخواهد از گذشته عبور کند. آینده تابعی از گذشته است.

چگونه ممکن است کسی که از گذشته اش بریده، به آینده امیدوار باشد؟ آیا می توان اکنون جامعه ای با مختصات متفاوت را آینده جامعه خود تلقی کرد؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۲
احمد سیفی (هدهد)